loading...
هزارويك شب مهتابي
محمد بازدید : 123 دوشنبه 09 فروردین 1389 نظرات (0)

روزي کـه دلـم پيش دلت بود گرو 

 

 دستان مـرا سخت فشردي کـه نرو

 

 روزي که دلت به ديگري مايل شد 

 

 کـفـشـان مـرا جفت نمودي که برو

محمد بازدید : 117 دوشنبه 09 فروردین 1389 نظرات (0)

***غم اگر ترکم کند تنهای تنها میشوم غیرت غم را بنازم لحظه ای ترکم نکرد.****

سلام به دوستاي گل خودم

دوستان نظر خصوصي ميدادن مي‌گفتن عكس خودتو بذار رو وبلاگ و ازم مي‌پرسيدن كه چند سالته

خوب من محمد ۱۷ سالمه و يكي از عاشقاي روي كره‌ي زمينم

محمد گلي

محمد بازدید : 110 دوشنبه 09 فروردین 1389 نظرات (0)

روزي مردي خواب عجيبي ديد او ديد که پيش فرشته هاست و به کارهاي آن ها نگاه مي کند.

هنگام ورود، دسته بزرگي از فرشتگان را ديد که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هايي را که توسط پيک ها از زمين مي رسند، باز مي کنند و آن ها را داخل جعبه مي گذارند. مرد از فرشته اي پرسيد، شما چه کار مي کنيد؟ فرشته در حالي که داشت نامه اي را باز مي کرد، گفت: اين جا بخش دريافت است و دعاها و تقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي گيريم.

مرد کمي جلوتر رفت، باز تعدادي از فرشتگان را ديد که کاغذهايي را داخل پاکت مي گذارند و آن ها را توسط پيک ها يي به زمين مي فرستند. مرد پرسيد شماها چکار مي کنيد؟ يکي از فرشتگان با عجله گفت: اين جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت هاي خداوندي را براي بندگان مي فرستيم.

مرد کمي جلوتر رفت و ديد يک فرشته بيکار نشسته است. مرد با تعجب از فرشته پرسيد: شما چرا بيکاريد؟ فرشته جواب داد: اين جا بخش تصديق جواب است. مردمي که دعاهايشان مستجاب شده، بايد جواب بفرستند ولي عده بسيار کمي جواب مي دهند. مرد از فرشته پرسيد: مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسيار ساده، فقط کافي است بگويند: خدايا شکر!

محمد بازدید : 114 دوشنبه 09 فروردین 1389 نظرات (0)

 

آدمك آخر دنیاست بخند

آدمك مرگ همین جاست بخند

دست خطی كه تو را عاشق كرد

شوخی كاغذی ماست بخند

آدمك ساده نشی گریه كنی

كل دنیا سراب است بخند

آن خدایی كه بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند

                                                   

محمد بازدید : 146 دوشنبه 09 فروردین 1389 نظرات (0)

سلام دوستاي گلم

حالتون خوبه؟ چند روزه خيلي احساس تنهايي ميكنم

ديشب  كه خوابم نميبرد براي اولين بار قلممو به قصد نوشتن شعر روي كاغذ بردم واين شعر رو از ته دل براي تنها عشقم نوشتم

اگه هم خوشتون نيومد ببخشيد چون اولين باريه كه تو عمرم شعر مينويسم:

امشب من محمد تنهايم

نه كسي يار من است نه كسي غم خوارم

نه كسي خواست مرا

نه كسي خواست دلم

اگر امشب نوشتم زتو من

اين دلم باز هواي با تو بودن دارد

اولين شعر را سرودم ز دلم

كه بداني كه دلم بيمار است

كه بداني اين تنم هواي آغوش قشنگت دارد

 بي تو بودن را من سر كردم

اين دلم دارد هواي باران

باران كه آغشته محبت باشد

باراني كه دل صاف كند

تهي ز يار خرفت من غم باشد

آري همين است

همينك غم است يار من و اين غم شده دلدار من

ندانم كه چه رفتيو دلم گشت نهان

ليك من ميخواهم خوشبختيت را هر زمان

گر لبم را نهادم به لب  سرخ قشنگت بدان

بدان امشب ندارم هواي آن  لب تو

اميدوارم كه روزي تو بيايي

كه هميشه باز است اين دل من

بيا اي گل بيا منتظرم

بيا تا فرش كنم راه را براي بودنت

نظر يادتون نره

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 14
  • بازدید کلی : 1,562